يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش
به نظر من پسره خیلی خر بوده
نظرات شما عزیزان:
pari 
ساعت17:05---30 دی 1389
man saataye 1 ta 2 az shanbe onam
pari 
ساعت17:05---30 دی 1389
man saataye 1 ta 2 az shanbe onam
pari 
ساعت16:15---30 دی 1389
لطف کن تو کاره منو امیر علی دخالت نکن نه من نه امیر علی از تو نظر نخواستیم
|